معنی هره بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
هره بزوئن
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
ادامه...
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رغ بزوئن
رغن بزوئن
ادامه...
رغن بزوئن
فرهنگ گویش مازندرانی
بره بزئن
هدایت گوسفند ماده به مکانی مخصوص، برای شیر دادن به بره های
ادامه...
هدایت گوسفند ماده به مکانی مخصوص، برای شیر دادن به بره های
فرهنگ گویش مازندرانی
ته بزوئن
ته بزوئن، تازدن، لازدن
ادامه...
ته بزوئن، تازدن، لازدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بزوئن
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
ادامه...
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
فرهنگ گویش مازندرانی
چه بزوئن
زور زدن پیاپی هنگام شکم روی و زایمان
ادامه...
زور زدن پیاپی هنگام شکم روی و زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی
در بزوئن
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
ادامه...
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رگ بزوئن
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
ادامه...
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
رخ بزوئن
جوانه زدن، ریدن، ریده مالی کردن
ادامه...
جوانه زدن، ریدن، ریده مالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هاله بزوئن
مساوی نبودن دو کفه ی ترازو
ادامه...
مساوی نبودن دو کفه ی ترازو
فرهنگ گویش مازندرانی
زر بزوئن
حرف بی جا زدن، نق زدن
ادامه...
حرف بی جا زدن، نق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زه بزوئن
اظهار ناتوانی کردن، به ناچار از عملی دست کشیدن، از پا در
ادامه...
اظهار ناتوانی کردن، به ناچار از عملی دست کشیدن، از پا در
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بزوئن
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
ادامه...
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کر بزوئن
جدا کردن دانه از ساقه های برنج در خرمن گاه، خرمن کوبی
ادامه...
جدا کردن دانه از ساقه های برنج در خرمن گاه، خرمن کوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
گر بزوئن
گره زدن
ادامه...
گره زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لر بزوئن
فراوان بودن، گریه کردن بچه، صدای نعره ی پلنگ
ادامه...
فراوان بودن، گریه کردن بچه، صدای نعره ی پلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
هوش بزوئن
از خود بی خود شدن، پریدن عقل از سر گیج و منگ شدن
ادامه...
از خود بی خود شدن، پریدن عقل از سر گیج و منگ شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نمره بزوئن
درجه بندی پنبه در کارخانه هنگام تحویل وش
ادامه...
درجه بندی پنبه در کارخانه هنگام تحویل وش
فرهنگ گویش مازندرانی
بری بزوئن
برش دادن چوب
ادامه...
برش دادن چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
چنه بزوئن
پرحرفی کردن، پرچانگی کردن
ادامه...
پرحرفی کردن، پرچانگی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزوئن
پرش و جهش ماهی و غیره
ادامه...
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پرج بزوئن
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
ادامه...
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس بزوئن
پناه گرفتن
ادامه...
پناه گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تغه بزوئن
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
ادامه...
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
فرهنگ گویش مازندرانی
ترب بزوئن
شر کسی را دور کردن
ادامه...
شر کسی را دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چله بزوئن
عوض کردن مکان، جوانه زدن سر شاخه های درخت، توقف کوتاه مدت و سپس به جای
ادامه...
عوض کردن مکان، جوانه زدن سر شاخه های درخت، توقف کوتاه مدت و سپس به جای
فرهنگ گویش مازندرانی
خرج بزوئن
ضرر زدن
ادامه...
ضرر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لپه بزوئن
حالتی از نشستن
ادامه...
حالتی از نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرک بزوئن
سرکشی کردن
ادامه...
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیه بزوئن
باران نرمی که همراه نسیم آید
ادامه...
باران نرمی که همراه نسیم آید
فرهنگ گویش مازندرانی
قره بموئن
تشنه شدن مفرط گوسفندان به هنگام لیسیدن نمک، آغاز تمنای
ادامه...
تشنه شدن مفرط گوسفندان به هنگام لیسیدن نمک، آغاز تمنای
فرهنگ گویش مازندرانی
کته بزوئن
زاییدن سگ و گربه
ادامه...
زاییدن سگ و گربه
فرهنگ گویش مازندرانی
کله بزوئن
پرچانگی کردن، برای تعلیم کسی کوشش فراوان به خرج دادن –
ادامه...
پرچانگی کردن، برای تعلیم کسی کوشش فراوان به خرج دادن –
فرهنگ گویش مازندرانی
گرز بزوئن
گاز بزرگ زدن، حمله ی گوشتخواران بزرگ با دندان های تیز و
ادامه...
گاز بزرگ زدن، حمله ی گوشتخواران بزرگ با دندان های تیز و
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بزوئن
خود را کنار کشیدن
ادامه...
خود را کنار کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی